به نام خدا
باران می بارد!
چه لذتی دارد در وسط تابستان زیر چتر باران بود بدون چتر!
جای دوستان مقیم در گرمای تهران خالی!
امروز از در منزل که آمدیم بیرون باران بارید! چه باران زیبایی. به پارک "میزوری" رفتیم.
کمتر کسی در پارک بود. باران تمامی نداشت.
یاد این بیت حضرت حافظ افتادم:
چه لذتی دارد در وسط تابستان زیر چتر باران بود بدون چتر!
جای دوستان مقیم در گرمای تهران خالی!
امروز از در منزل که آمدیم بیرون باران بارید! چه باران زیبایی. به پارک "میزوری" رفتیم.
کمتر کسی در پارک بود. باران تمامی نداشت.
یاد این بیت حضرت حافظ افتادم:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست* در باغ لاله روید و در شوره زار خس
و این شعر فوق العاده که گویا در استقبال سعدیست اما نمی دانم از کیست!
روزی که با تو بودم در زیر چتر باران* گفتی: خوش است بودن، گفتم: کنار یاران!
روزهای خوبی ست.
همه چیز خوب! همه چیز.
شکر خدا! هزاران بار شکر خدا!
امیدوارم دوستانم (و نیز دشمنانی که ندارم!) هم روزهای خوبی داشته باشند.
ماه شعبان هم آمد. ما را فراموش نکنید.
از باران می گفتم. حدود یک ساعتی در پارک بودیم، حسابی خیس شدیم! سعی کردم چند عکس بگیرم اما محافظ لنز دوربین را نیاوردم و موفق نشدم عکسهای خوبی بگیرم. چند عکس معمولی گرفتم تا طراوت را به شما هدیه بدهم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر