چند روزی بود که خاطرات شیرین(چه حلاوتی!!!) و جذاب و خواندنی ام را ننوشتم. قطره ای این دریای عسل و شیرینی بدین شرح بود!
یکشنبه رفتیم متسختا! تلفظ دقیقش سخت است(mtskheta)! چند کلیسای معظم دارد. یکی کلیسای زن که صومعه ای برای راهبان دارد. قبر یکی از بزرگان مسیحیت هم آنجا که تبرک می کنند. از این نظر ارتدکس شرق به ما نزدیک است. برای مثال در عکس زیر این کودک را جهت تبرک روی مزار نهاده اند.
به کلیسای بزرگ متسختا هم که بسیار بزرگ و کهن است رفتیم. خیلی زیبا است.
از نکات جالب مباحث انتخابات ایران است در گرجستان! موج سبز در گرجستان چه می کند! بعد از لباس مشکی که در اینجا بسیار پرطرفدار است رنگ سبز رنگ مورد علاقه اینان در لباس است. اما این بار گویا وقعاً موج سبز بود. در حیاط همین کلیسای بزرگ متسختا جوابی گرج مچ بند سبز داشت! سندش هم موجود است! تصویر زیر را مشاهده کنید:
قبل از اینکه سوار ماشین شویم من تنها کنار ماشین بود. خانمی حدوداً 30 ساله نگاهی به پلاک ماشین کرد بعد در حین رد شدن مرا دید و...
are you from iran?
yes.
i like iran!
do you go to iran?
yes i went to iran 2 years ago and...
ایراد گرامری نگیرید که شبیه به این بود و من ادعایی در انگلیسی ندارم!
ما در این گفتگو که از یکسو... حسین آقا ما را دید! پرونده سازی شروع شد. حالا خوب است شکر خدا هم من صاحب محاسن بودم هم خانم سن و سال دارد بودند!
بعد از این رفتیم. دهات آقای کروبی! شیخ مهدی! البته اینجا با تغییرات زبانشناختی ساده آن را چختی گویند!!! جای زیباییست. دشت سرسبز. نکته جالب در مورد گرجی ها این است که برخلاف ما ایرانی ها که تا جای سرسبزی را می بینیم سریعاً پیک نیک و چایی (و احیاناً قلیان) به پا می کنیم، برادران گرج چندان اهل اینگونه گشت گذارها نیستند و معمولاً خیلی ساده به پارک یا جنگل می روند. البته در چختی استثنائاً یک خانواده گرج با فرزندانشان به پیک نیک آمده بودند.
یک چوپان و دو سگ(!) هم دیدیم و اندکی از مهمانوازی ایرانی ها تقدمشان داشتیم تا اشاعه فرهنگ مهین باشد!
نمایی از دهات شیخ مهدی:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر