۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

?wich floor

امروز صبح(البته معمولاً این موقع راظهر می خوانند!) با حسین آقا قصد بیرون کردیم. اندکی تخمه ره توشه کردیم!
اول این کلیسای نزدیک خانه قبلی رفتیم. خیلی شلوغ بود مادارن و مادربزرگران کودکان و حتی نوزادانشان را آورده بودند. از کودکی اینها را با مسائل مذهبی عادت می دهند. وسایل بازی هم در حیاط کلیسا هست. شاد اند و آرام! دعا می خوانند!
حدود 1 ساعتی آنجا بودیم بعد راهی پارک وکه(vake) شدیم. پاتوق همیشگی! دوساعتی هم در پارک بودیم. چقدر اینجا بچه دارند! شاید هم زیادی بچه ها رو تحویل می گیرند! همه اش پارک و کلیسا. واقعاً هم بچه های زیبایی دارند.
برگشتن از خیابان موازی چاب چاوادزه آمدیم. خیابان زیبایی بود و مغازه های جالبی داشت. خرید مختصری هم کردیم!
به ساختمان که رسیدیم جوانی دم آسانسور بود از سر لطف گفت:
?wich floor
!me: six
جوان طبقه 6 را زد اما.... غافل از اینکه این آسانسور سکه ای شده!!!!!!! بعد هم من با متانت 10 تتری در داخل انداختم و خنده ای زدم. جوان هم خنده ای از اظهار ناراحتی کرد!!!
عصری حدود 6:30 مادر علی و خواهر علی رسیدند و عدهای رفتند فرودگاه دنبالشان. بعد هم رفتند شهر را ببینند.
روز خوبی بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

به اشتراک بگذار!

Share |