همه فرزندان مثل خیلی دیگر از گر جی ها چند زبان بلدند. یکی از دختران آقای واقف 5 زبان می داند!
خوب اسلام این خانوانده هم چندان چیز بیشتری از بسیاری دیگر آذری های گرجستان ندارد. البته ایمان بالایی دارند و اطلاعات تقربا خوبی اما نباید انتظار دشت که عبادات را _ آنچنان که که و بیش در ایران هست_ به جای آورند!
خوب مهمانی فوق العاده بود. در کل رفتن به منزل یک شخص با یک فرهنگ دیگر _که شاید خود فرهنگ او ترکیبی از فرهنگ های آذری، گرجی و روسی است_ جالب است اما فضای صمیمی مهمانی و آنان در عین احترام و تشریفات عالی و بی تکلف شاید کمتر در همچنین مهمانی هایی در ایران برای من دیده شود.
سخن از خاطرات شد. مثلاً از حضور پدر آقای واقف در ارتش شوروی در جنگ جهانی. سخن ها گفته شد تا رسیدیم به سال تولد. همینطور سالها را می پرسیدیم تا به خانم آقای واقف رسیدیم.
پدر از آقای واقف پرسید: خانم شما متولد چه سالیست؟
آقای واقف با حالت خاصی گفت: من اون موقع نبودم!!! (البته به نظرم در بیان من نمکش نرسید!)
آقای واقف هم ساز زد هم خواند! خوب هم نواخت و خوب هم خواند!
حدود دو ساعت سر سفره ناهار بودیم. هر آننچه بود از خوردنی آوردند! شاهانه اما بی تکلف!
از خاشاپوری گرجی تا بلینی روسی و دلمه ترکی. بالآخره هم موفق به خوردن خینگالی شدیم! البته اصلاً نسبت به دیگر اغذیه جالب نبود! اصلاً!
از مرغ و نوعی قارچ و انواع نوشیدنی_البته حلال!!!_ و نیز دسرها و میوه ها! دلتان را به آب نیندازم!
مهمانی خوبی بود. واقعا! محبت یک خانواده گرج را احساس کردیم.
این هم نمایی از سفره! البته بارها تجدید شد! ان شاءالله سفره شان همواره پربرکت باد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر